شب یلدای همتون مبارک باشه ! به همین مناسبت تفالی به دیوان حافظ زدم که بد نیست شما هم با من این بیت رو بخونید و حالشو ببرین !! اوخ ببخشید .. اینجور حرف زدن از ادب به دوره. منظورم این بود که بخوانید و ازآن بهره های معنوی ببرید

اگه دنبال بهره مادی هستید رو راست بگم روی شعر و شاعری و عشق و عاشقی خط بکشین

اینم بیتی که امشب اومد

   طهارت ار نه به خون جگر کند عاشق        

               به قول مفتی عشقش درست نیست نماز                  

به من که خیلی چسبید...راستش من با حافظ دنیایی دارم...وقتی میخونم میرم تو عالم هپروت

بیخود نیست که تو فامیل به "دختر حافظ " معروف شدم... خدا جون دلم گرفت ‍ میدونی یاد یه دوست خوب افتادم که برای تولدم زیباترین هدیه رو بهم داد

حرف شعر و شاعری و البته عاشقی شد گفتم بد نیست یکی از شعرامو براتون بنویسم تا بدونید که ما هم أ 

 

امشب دلم گواهی از

حسی غریب می دهد                          

تمام حرفهای تو

                            بوی فریب می دهد                           

دلم گواه می دهد

که عشق تکیه گاه نیست                      

برای قلب خسته ام

                           دگر مرا پناه نیست                                                                                                                            

نگاه روز اولت

دلم به باغ سیب برد                         

ولی ز رنگ این زمان

                                   چه زود او نصیب برد                     

میان دستهای تو

                                           حرارتی ز عشق نیست            

دگر معلم دلم

نمی دهد به عشق "بیست                      ‍

تسلیم......بابا تسلیمم به خدا ....میدونم مطالب این دو سه روزه خیلی سیاسی - فرهنگی - اجتماعی - ملی شده ( خب آخه به انتخابات دوره هفتم داریم نزدیک میشیم . جو ما رو هم گرفته ! ) ولی باور کنید وقتی آدم عظمت و فرهنگ هزاران سال قبل این مملکت رو می بینه و با حالا مقایسه میکنه آه از همه جاش  ببخشید منظورم از نهادش بود ! ) بلند میشه....... من که خیلی دلم میگیره. خدا جون ما که بنده ناشکری نیستیم. نمیگیم چرا توی آمریکا یا ناف پاریس به دنیا نیومدیم ... همچین عقده هم نداریم که به بابامون بگن مستر ! فقط میگیم حالا که مقدراتت این بود که ایرونی بشیم لا اقل ما رو یه قرنی زودتر می آوردی تا جا ه و جلال ایران رو با چشامون ببینیم........ آخه این خیلی خواسته زیادیه؟؟؟؟

وصیتنامه داریوش

اینک که من از دنیا میروم بیست وپنج کشور جزو امپراتوری ایران میباشد ودر تمام این کشورها پول ایران رواج دارد.

و ایرانیان در آن کشورها دارای احترام میباشند و مردم کشور ها نیز دارای احترام هستند

جانشین من خشایارشا باید مثل من در حفظ این کشورها بکوشد وراه نگهداری این کشورها این است که در امور داخلی آنها دخالت نکند و مذهب و شعائر آنها رامحترم بشمارد

اکنون که من از دنیا می روم تو دوازده کرور در زردرخزانه سلطنتی داری و این زر یکی از ارکان قدرت تو میباشد. زیرا قدرت یک پادشاه فقط در شمشیر نیست بلکه به ثروت نیز هست البته به خاطر داشته باش که تو باید به این ذخیره ها یبافزایی نه که از آن بکاهی

من نمیگویم که از آن برداشت نکنی زیرا قاعده این زر این است که هنگام ضرورت از آن برداشت کنند. اما در اولین فرصت آنچه را که برداشتی به خزانه برگردان. مادرت آتوسا بر من حق دارد پس پیوسته وسایل رضایت خاطرش را فراهم کن

ده سال است که من مشغول ساختن انبار های غله در نقاط مختلف کشور هستم و من روش ساختن این انبارها که از سنگساخته میشود به شکل استوانه است , در مصر آموختم

چون انبار ها پیوسته تخلیه میشود حشرات در آن بوجود نمی آیند و غله در این انبارها سالها می ماند. بدون اینکه فاسد شوند. وتوباید بعد از من به ساختن انبار های غله ادامه دهی تا اینکه همواره آذوقه دو یا سه سال کشور در انبارها موجود باشد و هر سال بعد از اینکه غله جدید بدست آمد از غله موجود در انبارها برای تامین کسری خواربار استفاده کن و غله جدید را بعد از اینکه بو جاری شد به انبار منتعل نما. بدین ترتیب تو هرگز برای آذوقه در این مملکت دغدغه نخواهی داشت ولو دو یا سه سال پیاپی خشکسالی شود

هرگز دوستان وندیمان خود را به کارهای مملکتی نگمار برای آنان همان مزیت دوست بودن با تو کافیست.چون اگر دوستان و ندیمان خود را به کارهای مملکتی بگماری و آن به مردم ظلم بنمایند و استقاده نا مشروع کنند نخواهی توانست آنهارا مجازات کنی چون با تو دوست هستند وتو ناچاری رعایت دوستی نمایی.

کانالی که من میحواستم بین شط نیل و دریای سرخ بوجود بیاورم هنوز به اتمام نرسیده و تمام کردن این کانال از نظر بازرگانی و جنگی خیلی اهمیت دارد و تو باید آن کانال را باتمام برسانی و عوارض عبور کشتی ها از آن کانال نباید آنقدر سنگین باشد که ناخدایان کشتی ها ترجیح بدهند که از آن عبور نکنند

اکنون من سپاهی به طرف مصر فرستادم تا اینکه در این قلمرو ایران , نظم وامنیت برقرار کند. ولی فرصت نکردم سپاهی به یونان بفرستم و تو باید این کار را به انجام برسانی. با یک ارتشنیرومند به یونان خمله کن و به یونانیان بفهمان که پادشاه ایران قادر است مرتکبین فجایع را تنبیه کند

توصیه میکنم هرگز دروغگو و متملق را به خود راه نده. چون هردوی آنها آفت سلطنت هستند و بدون ترحم دروغگو را از خود دور کن

افسران و سربازان ارتش را راضی نگهدار و با آنها بدرفتاری نکن.اگر بد رفتاری کنی آنها نخواهند توانست معامله متقابل کنند. اما در میدان جنگ تلافی خواهند کرد. ولوبه قیمت کشته شدن جان خودشان باشدو تلافی آنها اینطور خواهد بود که دست روی دست می گذارند وتسلیم می شوند تا اینکه وسیله شکست خوردن تو را فراهم نمایند.

امر آموزش را که من شروع کردم ادامه بده و بگذار اتباع تو بتوانند بخوانند و بنویسندتا اینکه فهم و عقل آنها بیشتر شود وهر قدر که فهم آنها زیادتر شود تو بهتر میتوانی سلطنت کنی. همواره حامی کیش یزدان پرست باش ولی هیچ قومی را مجبور نکن که از کیش تو پیروی کنند و پیوسته به خاطر داشته باش که هر کس باید آزاد باشدکه از هر کیشی که میل دارد پیروی کند.

بعد از اینکه من زندگی را بدرود گفتم. بدن من را بشوی و آنگاه کفنی را خود فراهم کردم برمن بپیچان ودر تابوت سنگی قرار بده ودر قبر بگذار. اما قبرم را که موجوداست مسدود نکن تا هر زمان که متوانی وارد قبر شوی و تابوت سنگی مرا در آنجا ببینی و بفهمی. من که پدر تو و پادشاهی مقتدر بودم و بر بیست و پنج کشور سلطنت می کردم ,مردم و تو نیز مثل من خواهی مرد زیرا سرنوشت آدمی این است که بمیرد

خواه پادشاه بیست وپنج کشور باشد و یا یک خار کن. اگر تو هر زمان که فرصت بدست می آوری وارد قبر شوی و تابوت را ببینی

زنهار , زنهار. هرگز هم مدعی و هم قاضی نشو اگر از کسی ادعایی داری موافقت کن که یک قاضی بیطرف آن ادعا را مورد رسیدگی قرار بدهد و رای صادر نماید. زیرا کسی که مدعی است اگر قاضی هم باشد ظلم خواهد کرد

هرگز از آباد کردن دست بر ندار , زیرا اگر دست از آباد کردن برداری کشور تو رو به ویرانی خواهد گذاشت.در آباد کردن , حفر قنات و احداث جاده و شهر سازی را در درجه اول اهمیت قرار بده

عفو وسخاوت را قراموش نکن وبدان که عفو فقط موقعی باید بکار بیفتد که کسی نسبت به تو خطائی کرده باشد واگر به دیگری خطائی کرده باشد و تو خطا را عفو کنی ظلم کرده ای

بیش از این چیزی نمی گویم و این اظهارات را با کسانی که غیر از تو در این جا حاضرند کردم تا اینکه بدانند قبل از مرگ من توصیه ها را کرده ام و اینک بروید و مرا تنها بگذارید زیرا احساس می کنم مرگم نزدیک شده است

هر ایرانی باید بداند

سلام - دوستان اخیرا در یکی از سایتها به مطلب جالبی برخوردم که نامه عمربن الخطاب به یزدگرد سوم شاه ساسانی و پاسخ یزدگرد به وی است اصل این نامه که همانند منشور کوروش و ... در  موزه انگلیس نگهداری    می شود در زیر آمده است 

پس از نبرد دلیرانه و رزم پهلوانی قادسیه وکشته شدن سپهسالار ایران "رستم فرخزاد"به دست تازیان، (اعراب) که توفان شن بر سپاهیان ایران فرو ریخت و مایه شکستشان شد، نیروهای رزمنده ایران پراکنده شدند.

یزدگردسوم شاهنشاه دلاور و بیباک ایران، به امید فراهم کردن نیروهای کار آمد و پیکارجوی تازه، تلاشی همه سویه را آغاز کرد. میان نبرد قادسیه تا نهاوند، چهار ماه به درازا کشید. عمرابن خطاب در این میانه نامه یی به شاهنشاه ایران می فرستد که پاسخی دندان شکن دریافت می کند. او در این نامه یزدگرد را به خدا پرستی و دست کشیدن از آتش پرستی و روی آوردن به خدای تازیان به نام "الله و اکبر" و پذیرفتن دین اسلام فرا می خواند.

متن نامه بشرح زیر است

       از : عمربن الخطاب خلیفه مسلمین

        به: یزدگرد سوم شاهنشاه پارس

من آینده خوبی برای تو و ملتت نمی بینم ، مگر اینکه پیشنهاد من را قبول  کرده و بیعت نمایی . زمانی سرزمین تو  بر نیمی از جهان شناخته شده  حکومت می  کرد لیکن اکنون چگونه افول کرده ؟ ارتش تو در تمام جبهه ها شکست خورده و ملت تو محکوم به فناست . من راهی را برای نجات به تو پیشنهاد می کنم .شروع کن به عبادت خدای یگانه ، یک خدای واحد، تنها خدایی که خالق همه چیز در جهان است ما پیغام او را برای تو و جهان می آوریم به ملتت فرمان ده که آتش پرستی را که کذب می باشد ، متوقف کنند و به ما بپیوندند ،  برای پیوستن به حقیقت .

الله خدای حقیقی را بپرستید ، خالق جهان را ، الله را پرستش نمایید و اسلام را به عنوان راه رستگاری خود قبول کنید اکنون به راههای شرک و پرستشهای کذب پایان ده و اسلام بیاورید تا بتوانید الله اکبر را به عنوان ناجی خود قبول کنید . با اجرای این تو تنها راه بقای خود و صلح برای پارسیان را پیدا خواهی نمود ،‌ اگر تو بدانی چه چیز برای پارسیان بهتر است تو این  راه را انتخاب خواهی کرد ، بیعت تنها راه می باشد .

                                                                                  الله اکبر

                                                                          (محل امضای عمر)

                                                                خلیفه مسلمین عمربن الخطاب



یزدگرد سوم شاهنشاه ایران به او چنین پاسخ می دهد:

« به نام اهورا مزدا، آفریننده جان و خرد .

از سوی شاهنشاه ایران، یزدگرد به عمرابن خطاب خلیفه تازیان : تو در این نامه ما ایرانیان را به سوی خدای خود که "الله اکبر"نام داده اید، می خوانید و از روی نادانی و بیابان نشینی، خود بی آنکه بدانید ما کیستیم و چه می پرستیم، می خواهید که به سوی خدای شما بیاییم و "الله اکبر" پرست شویم.

شگفتا که تو در پایه خلیفه عرب نشسته یی ولی آگاهیهای تو از یک عرب بیابان نشین فراتر نمی رود. به من پیشنهاد می کنی که خدا پرست شوم. ای مردک، هزاران سالست که آریاییان در این سرزمین فرهنگ و هنر، یکتا پرست می باشند و روزانه پنج بار به درگاهش نیایش می کنند. هنگامی که ما پایه های مردمی و نیکو ورزی و مهربانی را در سراسر جهان می ریختیم و پرچم "پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک" را در دست داشتیم، تو و نیاکانت در بیابانها می گشتید و مار و سوسمار می خوردید و دختران بیگناهتان را زنده به گور می کردید.

تازیان که برای آفریده های خدا ارزشی نمی شناسند و سنگدلانه آنها را از دم تیغ می گذرانند و زنان را آزار می دهند و دختران را زنده به گور می کنند و به کاروانها می تازند و به راهزنی و کشتار و ربودن زن و همسر مردم دست می زنند، چگونه مارا که از همه این زشتیها بیزاریم، می خواهند آموزش خدا پرستی بدهند؟

به من می گویی که از آتش پرستی دست بردارم و خدا پرست شوم؟ ما مردم ایران، خدا را در روشنایی می بینیم. فروغ و روشنایی تابناک و گرمای خورشیدی آتش در دل و روان ما، جان می بخشند و گرمی دلپذیر آنها، دلها و روانهای ما را به یکدیگر نزدیک می کنند تا مردم دوست، مهربان، مردم دار، نیکخواه باشیم و رادی و گذشت را پیشه سازیم و پرتو یزدانی را در دلهای خود هماره زنده نگهداریم.

خدای ما "اهورا مزدای" بزرگ است و شگفت انگیز است که تازه شما هم او را خواسته اید نام بدهید و "الله و اکبر" را برای او بر گزیده اید و او را به این نام صدا می کنید. ولی ما با شما یکسان نیستیم، زیرا ما به نام "اهورا مزدا" مهرورزی و نیکی و خوبی و گذشت می کنیم و به درماندگان و سیه روزان، یاری می رسانیم و شما به نام "الله اکبر" خدای آفریده خودتان دست به کشتار و بدبختی آفرینی و سیه روزی دیگران می زنید.

چه کسی در این میان تبهکار است، خدای شما که فرمان کشتار و تاراج و نابودی را می دهد؟ یا شما که به نام او چنین می کنید؟ یا هردو؟

شما از دل بیابانهای تفته و سوخته که همه روزگارتان را به ددمنشی و بیابان گردی گذرانده اید، برخاسته اید و با شمشیر و لشکر کشی می خواهید آموزش خدا پرستی به مردمانی بدهید که هزاران سالست شهریگرند و فرهنگ و دانش و هنر را همچون پشتوانه نیرو مندی در دست دارند؟ شما به نام "الله اکبر" به این لشکریان اسلام جز ویرانی و تاراج و کشتار چه آموخته اید که می خواهید دیگران را هم به سوی این خدای خودتان بکشید؟

امروز تنها نا یکسانی که مردم ایران با گذشته دارند آن است که ارتش آنها که فرمانبردار "اهورا مزدا" بوده، از ارتش تازیان، که تازه پیرو"الله اکبر"شده اند، شکست خورده اند و مردم ایران به زور شمشیر شما تازیان باید همان خدا را ولی با نام تازی بپذیرند و بپرستند و در روز پنج بار به زبان عربی برایش نماز بگذارند. زیرا "الله اکبر" شما تنها زبان عربی می داند.

به تو سفارش می کنم به دل همان بیابانهای سوزان پر سوسمار خویش برگرد و مشتی تازی بیابان گرد و سنگدل را به سوی شهرهای آباد همچون جانوران هار، رها مکن و از کشتار مردم و تاراج دارایی آنان و ربودن همسران و دخترانشان به نام "الله اکبر" خود داری نما و دست از این زشتکاری ها و تبهکاریها بکش.

آریاییان، مردمی با گذشت، مهربان و نیک اندیشند. هر جا رفته اند تخم نیکی و دوستی و درستی پاشیده اند. از این رو از کیفر دادن شما برای نابکاریهای تو و تازیان، چشم خواهند پوشید.

شما با همان "الله اکبر" تان در همان بیابان بمانید و به شهرها نزدیک مشوید که باورتان بسیار هراسناک و رفتارتان ددمنشانه است»

برگرفته از کتاب کارنامه دکتر کوروش اریامنش.(نامه یزدگرد سوم به عمر)

کپی از سایت گفتمان

اومدم با عشقی تازه....

آخرین بار وقتی کلام آخر رو می نوشتم می دونستم که نمیتونم دوری دوستان رو تحمل کنم و دوباره بر می گردم...... چند تا از دوستان هم که برام پیغام گذاشتند و منو حسابی شرمنده کردند..........راستی چقدر لذت بخشه وقتی آدم می بینه کسی رو داره که میتونه باهاش حرف بزنه . حتی اگه از اون سر دنیا باشه ( داخل پرانتز بگم که من یه دوست فوق العاده دارم که هرگز ندیدمش و هزاران کیلومتر هم با من فاصله داره و در حین اینکه "هم زبان" نیستیم با هم " همزبونیم" ! ).......خدایا برای همه داده ها و نداده هات ممنونم

این چند روز یه کمی توی خودم بودم......شاید هم یه تحولاتی در من بوجود آمده باشه که اینو دیگه میذارم خودتون قضاوت کنید....... هر چند باز هم از عشق خواهم گفت.....ولی به قول دکتر شریعتی

پیداست که من از عشقهای « بزرگ » سخن می گویم نه از عشقهایی « شدید » ، از نیازیکه به « بی اوئی » است نه احتیاجی که ، فقر « بی کسی » ! هراس « مجهول ماندن » ، نه درد « محروم بودن » . عشقی که « خبر می دهد » ، روح را از اشتغال های کور روزمره آب و نان و نام وننگ های حقیری که تنها ارزششان آن است که همه ارج می نهند و فهمیدن را ننگ و فهمیدن را تنگ و تاریک می کنند به درمی کشد و از لذت های رنگارنگ نشخواری و تلاشهای مورچه وار تکراری – که زندگی کردن و بسربردن را می سازند – معاف می کند و به « بودن » که در جستجوی مائده های گونه گونه ای که بر خاک ریخته تکه تکه گشته است « وحدت » می بخشد و درمیان این گله انبوهی که رام و آرام می چرند و با نظم یکنواخت و ابدی برپشت زمین روانند ناگهان همچون صاعقه بر جان یکی میزند و نگهش می دارد و برسرش فریاد می زند که : تو!....جهان!....عمر

 

 

 

غروب یک ستاره

غروب یک ستاره

      دنیامو زیرو رو کرد             

دلم تو اوج تردید

         فقط یه آرزو کرد                 

کاشکی سفر می رسوند

ما رو به بی نهایت                

اما حالا جاده ها

میره به سمت غربت               

همخونه قدیمی

سقفمو از من نگیر                  

تو واژه موندنی

معنی رفتن نگیر                     

شاید که لحظه هامون

غریبه باشه با هم                    

نگو که فرصتی نیست

نگو آخر راهم                       

تو این غروب دلگیر

                  ای از ترانه لبریز                    

نذار بپیچه اینجا

بوی غریب پاییز                       

به تو که برای دوستیمون "تا" میخواستی

 

با یک شکلات شروع شد

من یه شکلات گذاشتم توی دستش

اون هم یه شکلات گذاشت توی دستم

من بچه بودم ، اون هم بچه بود

سرم رو بالا کردم اون هم سرش رو بالا کرد

خندیدم

گفت:دوستیم

گفتم : دوست دوست

گفت : تا کجا؟

گفتم :دوستی که (تا) نداره

گفت : تا مرگ

خندیدم و گفتم : من که گفتم تا نداره

گفت : باشه تا پس از مرگ

گفتم :نه نه نه ! تا نداره

گفت : قبول تا اونجا که همه زنده میشن یعنی تا زندگی پس از مرگ ! باز هم با هم دوستیم تا بهشت، تا جهنم، تا هر جا که باشه من و تو با هم دوستیم

خندیدم و گفتم : تو براش تا هر جا که دلت می خواد یه تا بذار.اصلاً یه تا بکش از این سر دنیا تا اون سر دنیا اما من اصلا براش تا نمیذارم

نگاهم کرد

نگاهش کردم

باور نمی کرد

من می دونستم اون می خواست حتماً دوستیمون تا داشته باشه

دوستی بدون تا را نمی فهمید

********

 

میخوام زاویه دیدمو نسبت به مسایل عوض کنم. شاید بشه گفت میخوام ازین به بعد با خودم و با دلم رو راست بشم. راستشو بخوای من آدمی نیستم که بدون عشق بتونه سر کنه....... و راست راستش اینکه اصلا با خودم فکر میکنم مگه آدمی هم وجود داره که بتونه بدون عشق سر کنه؟ اگه هم کسی میگه که میتونه .....از من به شما نصیحت حرفاشو جدی که نگیرین هیچ تازه مطمئن باشید توی عاشقی یه چیزی تو مایه های مجنونه یا اقلکنش دیگه یه چیزی مثه همین عباس آقا قصاب سر کوچه که از فرط عشق ساتورو بلند کرده بود و می گفت اگه زری رو بهم ندین خودمو و اونو با هم شقه شقه می کنم

دیروز توی اتوبوس که بودم خیلی دقیق به آدمهایی که اطرافم بودند نگاه می کردم...انگار دنبال یه سوژه بودم که بتونم بیام توی وب لاگم بنویسم......یکی نیست بگه خوب مگه مجبوری؟ سوژه نداری ننویس چرا اینقدر خودتو عذاب میدی؟ تازشم معلوم نیست بعد این همه دست و پا زدن و حرفای صد تا یه غاز ردیف کردن اصلا کسی به وب لاگت سر بزنه یا نه

امروزم که دیگه حسابی همت کردم و بعد مدتها آرزوی ورزشکار شدن رفتم کلاس......راستش واسه اینکه کم نیارم و نشون بدم بابا ما خیلی وقته این کاره ایم !!!! پا به پای بقیه دویدم.......بقیه شو هم که حتما میتونید حدس بزنید .....چشمتون روز بد نبینه

ولی گذشته از درد همه عضلات یه محاسنی هم داشت........

عرض کنم خدمتتون که اندر فواید ورزش شنیده بودم به سلامت روح و روان کمک شایانی میکنه.....ولی امروز یه چیزای دیگه هم دستگیرم شد که .......نه بهتره هر کی خودش بره و تجربه کنه.......فقط بگم اگه حس میکنید از فرط بیکاری عاشق شدید و شایدم از فرط عاشقی بیکار شدید..... و اون آقاهه هم خودشو واستون لوس میکنه و به هیچ صراطی هم مستقیم نیست..... برید و معجزه ورزش رو ببنید........ مثه آبه رو آتیش