زندکی مثه  دو استقامت میمونه ! 

اینو امروز راننده تاکسی به جوونی گفت که شاکی از این روزگار بود

جرا شاکی بود و دلش از کجا پربود ؟(  حالا .........)


 از ظهر تا حالا تو کف این جمله ام

 

"زندکی مثه  دو استقامت میمونه . مهم نیست با جه سرعتی مسیر رو شروع می کنی.  مهم اینه که تا آخرش دووم بیاری . "

 

دفتر خاطرات :

ساعت ۲ بعداز ظهر- ۱۵   شهریور  پارسال:

من ـ ماشین ـ کوچه
 
تو  ـ موتور ـ کباب !!!!   ( اوخ ! دهنم آب افتاد )

16 شهریور :  
من ـ پله های خونمون
تو  و همون پله ها ـ  .....برق چشات و اینکه  دیگه نمیتونی بد باشی! 
(اوخ  اوخ  بازم بد جوری دهنم آب افتاد !!!  )


 

الان ـ ۱۵شهریور امسال :

یه فال حافظ   گرفتم  :

 

بوسیدن لب یار اول ز دست مگذار

کاخر ملول گردی از دست و لب گزیدن

 

فرصت شمار صحبت کز این دو روزه منزل

چون بگذریم دیگر نتوان بهم رسیدن

 

یه ربع بعد ش :
 تلفن زدم اداره پست  مسئولش نبود  ـ  یه ربع دیگه هم باید صبر کنم همه کارام بستگی به همین داره

بودن یا نبودن مسئله اینست!!!!!

یه ربع بعد ترش :
آماده نیست ....... دیوونه شدم  

 

یا الهی و سیدی و مولای و ربی

صبرت علی عذابک فکیف اصبر علی فراقک    ( دعای کمیل )

 

 

مولای یا مولای انت المولی و انا العبد و هل یرحم العبد الا المولی

مولای یا مولای انت الملک و انا المملوک و هل یرحم المملوک الا المالک

مولای یا مولای انت العزیز و انا الذلیل و هل یرحم الذلیل الا العزیز

مولای یا مولای انت االخالق و انا المخلوق و هل یرحم المخلوق الا الخالق

مولای یا مولای انت العظیم وانا الحقیر و هل یرحم الحقیر الا العظیم

مولای یا مولای انت القوی و انا الضعیف و هل یرحم الضعیف الا لقوی

مولای یا مولای انت الغنی و انا الفقیر و هل یرحم الفقیر الا الغنی

مولای یا مولای انت المعطی و انا السائل و هل یرحم السائل الا المعطی

مولای یا مولای انت الحی و انا المیت و هل یرحم المیت الا الحی

مولای یا مولای انت الباقی و انا الفانی و هل یرحم الفانی الا الباقی

مولای یا مولای انت الدائم و انا الزائل و هل یرحم الزائل الا الدائم

مولای یا مولای انت االرازق و انا المرزوق و هل یرحم المرزوق الا الرازق

مولای یا مولای انت الجواد و انا البخیل و هل یرحم البخیل الا الجواد

مولای یا مولای انت المعافی و انا المبتلا و هل یرحم المبتلا الا المعافی

مولای یا مولای انت الکبیر و انا الصغیر و هل یرحم الصغیر الا الکبیر

مولای یا مولای انت الهادی و انا الضال و هل یرحم الضال الا الهادی

مولای یا مولای انت الرحمن و انا المرحوم و هل یرحم المرحوم الا الرحمن

مولای یا مولای           ( مناجات امیرالمومنین )

من چشم خورده ا م

من سخت مرده ام

عررررررررررررررررررررر

به یاد آنان که دوستمان دارند و نمی دانیم و به نام آنان که دوستشان داریم و نمی دانند

روزهایی که انگار هستم ، کسی در آینه می گوید ،خیلی دور ... خبری هست ! من مال اینجا نیستم ، میگذرم از تمام اتفاق های دور و نزدیک ـ بیرحم ـ درست مثل این ثانیه هایِ همیشه درگذر ، دائم میان این آرزو های گذرا مسافر ، گاهی رسیده گاهی نرسیده .
خیال شیرینیه.... طعم دیگری مرا از تمام آمال گذشته میراند ــ می کشد ــ به سویی که انگار از آغاز ، راه ، همان بوده و باز در میان این به خیال وصال ، خواسته ای می روید سبزتر از بهشت و من باز رها میکنم گاهی با هربار رها شدن میبینم رهایم کردند کمی اشک می ریزم کمی می گذرد میبینم رهاشدن از سوی کسانی که رهایشان کرده ای به  این حد تلخ نمی تواند باشد

                                       ******************

*برای آنکه کمی ،حتی اگر شده کمی زندگی کرد ، دو تولد لازم است. تولد جسم و سپس تولد روح. هر دو تولد مانند کَنده شدن هستند . تولد اول بدن را به این دنیا می افکند و تولد دوم روح را به آسمان میفرستد.

تولد دوم من زمانی بود که تو را دیدم ..."          *کریستین بوبن     

 
بعضی حرفا رو حتما باید گفت مثل  "دوسِت دارم"   حالا به هر شکلی...
 

بی تو

بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم شدم آن عاشق دیوانه که بودم در نهانخانه جانم گل یاد تو درخشید باغ صد خاطره خندید عطر صد خاطره پیچید یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم پر گشودیم و درآن خلوت دلخواسته گشتیم ساعتی بر لب آن جوی نشستیم تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت من همه محو تماشای نگاهت آسمان صاف و شب آرام بخت خندان و زمان رام خوشه ماه فرو ریخته در آب شاخه ها دست بر آورده به مهتاب شب و صحرا و گل و سنگ همه دل داده به آواز شباهنگ یادم آید تو به من گفتی از این عشق حذر کن لحظه ای چند بر این آب نظر کن آب آیینه عشق گذران است تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است باش فردا که دلت با دگران است بی تو اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم

هیچوقت
هیچوقت نقاش خوبی نخواهم شد

امشب دلی کشیدم
شبیه نیمه سیبی
که به خاطر لرزش دستانم
در زیر آواری از رنگها ناپدید ماند

لطفا در نزنید 

کسی خانه نیست


بیرون در هم منتظر نباشید

هیچکس خانه نیست

و دیگر شاید

 خانه ای نیست