داستانک

سارا یه تاب دیگه توی نخ دور دستش میندازه و  می‌پرسه: یعنی هنوز فراموشش نکردی؟

صدای چرق چرق کنده شدن موهای صورتم  زیر نخ بلند میشه. اشکای روی گونه‌ها مو پاک می‌کنم و میگم: هرگز.... حتی یه لحظه........

نظرات 6 + ارسال نظر
mxu شنبه 10 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 04:05 ب.ظ http://www.mxu.blogsky.com

سلام
وبلاگتو فعلا وقت نداشتم بخونم ولی ذخیره میکنم بعد که خوندم نظرمو بهت راجع بهش میگم
بهم سر بزن
خداحافظ

بیلی و من شنبه 10 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 05:57 ب.ظ http://www.mebaily.com

سلام، آمدم همین را بگم.

نرگس شنبه 10 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 09:10 ب.ظ http://azrooyesadegi.blogsky.com

و من به عظمت دوست داشتن نگاه می کنم... و در درکش عاجز...

نثرما شنبه 10 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 11:00 ب.ظ http://nasrema.blogspot.com

سلام
و گاهی نخ با مو چونان کند که در کشش اش ناخود آگاه و ناخدا گاه آدمی به تعب آید و در این کشش مو مویه کند و اشکی به دیدگان بریزد.
کی می ره این همه راهو...
خدا حفظش کنه!
این دو پست آخرتون هم حسابی آخرتیه...

sepideh دوشنبه 12 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 11:42 ق.ظ http://deltange-naseria.blogsky.com

سلام دوست عزیز، خسته نباشی . . .

دلتنگ ناصریا آپدیت شد با :

شروه خوان بغض بندر، در فراغ ناصرش می خواند ....

www.deltange-naseria.blogsky.com

٭٭٭ جاوید یاد و نام ناصریا ٭٭٭

موفق باشی . . .‌ . .

خودم پنج‌شنبه 22 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 01:07 ب.ظ http://3122103.blogfa.com

چند وقته نوشته هاتو می خونم
و از گذشتم خندم میگیره
سالهای سختی که با تمام وجود سکوت رو فریاد میزدم ولی دیگران همهمه رو بیداد
ارزو داشتم که حتی واسه یه لحظه کسی هم اواز سکوتم بشه ولی همیشه چیزی جز خاکستر اتش ندامت نسیبم نشد
و درد زخمی که از اتش وابستگی حاصل شده بود
چه سخت بود شاهد غرق شدن تمامی ابعاد وجودت در باتلاق سکوت
و حالا که شاید کسی باشه که بفهمه....
چه سخته حتی سکوت رو زمزمه کردن
ولی چه زیباست در سکوت مردن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد