ساعت 4 صبح بود که صدای شیون زیبا خانم رو شنیدیم.  همسایه ها جمع شده بودند دم خونه اش. شوهرش اومده بود بره دستشویی که افتاده بود و سرش خورده بود به یکی از پله ها. همونجا تموم کرده بود.  
اورژانس از راه رسید ولی هر کاری کردند نتونستند جنازه رو از در خونه بیارن بیرون.  خونه شون خیلی کوچیک بود . در گیر میکرد به پله ها. مجبور شدند در رو از جا بکنند.  بعد از معاینه ، دکتر گواهی فوت رو نوشت :" مرگ بر اثر ضربه مغزی ".  یکی از همسایه ها گفت : اینجوری که مرگش مشکوک میشه. شاید برای دفن ایراد بگیرن. دکتر گفت : یه لاک غلط گیر بیارید درستش کنم. "ضربه " رو لاک گرفت و جای اون نوشت " سکته " !

ساعت 2  بعد از ظهر همه از مراسم تشییع بر گشته بودند. احمد آقا که چند بار به خاطر اینکه جناب مرحوم پسر کوچیکش رو برده بود اون پشت مشتا  باهاش درگیر شده بود ، گفت :  غسل و کفنش چقدر سریع انجام شد. انگار هیچ دلبستگی به این دنیا نداشت.  حاج آقا گفت : کفنش رو خودم از کربلا آورده بودم براش. یه مشت خاک تربت هم گذاشتم کنارش ! صدای گریه زیبا خانم بلند تر شد. یاد اون روزایی افتادم که با مرجانشون همکلاس بودم. یاد اون روزی که از مدرسه برگشتیم و دیدیم مامانش  تریاک خورده تا خودشو خلاص کنه . صدای اکرم خانم  منو به خودم آورد : خوش به سعادتش! چه مرگ راحتی داشت . دیدی صورتش چقدر نورانی شده بود ؟

 

نظرات 18 + ارسال نظر
امید پنج‌شنبه 11 فروردین‌ماه سال 1384 ساعت 03:46 ب.ظ http://omideman.blogsky.com

سلام خوشخالم مه اولین نفری هستم که نظر می دم
نظرتون در باره تبادل لینک چیه؟

مهتاب پنج‌شنبه 11 فروردین‌ماه سال 1384 ساعت 04:13 ب.ظ

اما شما که نظر ندادین !!!

نثرما پنج‌شنبه 11 فروردین‌ماه سال 1384 ساعت 06:38 ب.ظ http://nasrema.blogspot.com

سلام
ولی یه حقیقت مطلق وجود دارشت و اون اینکه شوهر زیبا خانوم مرده بود.

بی آشیانه دوشنبه 15 فروردین‌ماه سال 1384 ساعت 08:52 ق.ظ http://eshghyahavas.blogsky.com

سلام چند وقته نمیای پیشم٬ ضمنا برای تبادل لینک هم آماده هستم٬ من آپدیت کردم٬ بخون و برام دعا کن...

بی آشیانه
http://eshghyahavas.blogsky.com
eshghyahavas@yahoo.com

[ بدون نام ] دوشنبه 15 فروردین‌ماه سال 1384 ساعت 09:18 ب.ظ http://khomeiran.blogsky.com

سلام
زیبا بود همیشه یکی از وبلاگهایی است که مایلم ببینم
ومرگ... به همین راحتی... حتی آسانتر از آنچه فرموده اید
ناگهان بانگی برآمد خواجه مرد
بهروز وکامروا یاحق

مهدی خاطره سه‌شنبه 16 فروردین‌ماه سال 1384 ساعت 01:34 ب.ظ http://khaterehmordab.blogsky.com

سلام
ازاینکه به من سرزدی ممنونم
زیبابود مرسی

مهتاب سه‌شنبه 16 فروردین‌ماه سال 1384 ساعت 01:46 ب.ظ

این آیکون گریه چه شکلیه ؟؟؟؟ هر کار می کنم صفحه اصلی بلاگ اسکای باز نمیشه تا پست جدید بفرستم. هنوز ننوشتمش اما نمیدونی دلم چقدر بیقراره واسه نوشتنش.
شایدم خدا نمیخواد این روز رو با کسی بجز تو قسمت کنم. می فهمی که؟؟؟ ...........

مهدی خاطره سه‌شنبه 16 فروردین‌ماه سال 1384 ساعت 05:24 ب.ظ http://khaterehmordab.blogsky.com

بین صفحه اصلی ظاهرا باز نمی شه ولی درگوگل شما بلاگ اسکی راتایپ وجستجوکن . هرچی مربوط به بلاگ اسکی میاره شما بلاگ اولی نه دومی را کلیک کن یه شکلی مثل خودنویس میاد که درقسمت بالا سمت چپ لوگین را کلیک کن وپسورد .... می تونی پست بفرستی
اگه موفق شدی یه سربه من بزن

سهیک سه‌شنبه 16 فروردین‌ماه سال 1384 ساعت 09:32 ب.ظ http://www.tabar.blogsky.com

مهتاب جان بادرود فراوان...برخی از مرگها واقعا زیباست..می سخت دوستدارچنین مرگی هستم..البته همیشه مرگ درخواب را آرزوکرده ام...به باور من انسان های نامفید مردگان متحرک اند..وزندگی تا آنجا ارزش مند است که بودنش کمکی هرچندکوچک به زنده بودن دیگران باشد.وازاینجا تفاوت انسان با دیگرموجودت مشخص می گردد..تندرست وشادکام باشی.

مهتاب سه‌شنبه 16 فروردین‌ماه سال 1384 ساعت 11:26 ب.ظ

نوع مردن مهم است اما از آن مهمتر نوع زندگی کردن است !

شراره چهارشنبه 17 فروردین‌ماه سال 1384 ساعت 10:09 ق.ظ http://www.asberoyaha.blogsky.com

سلام خیلی داستانهای قشنگی مینویسی .......موفق باشی .........یا حق

مهدی خاطره چهارشنبه 17 فروردین‌ماه سال 1384 ساعت 05:31 ب.ظ http://khaterehmordab.blogsky.com

دوباره سلام
نمی دونم چرا آپ نمی کنی
منتظریم

بیلی و من چهارشنبه 17 فروردین‌ماه سال 1384 ساعت 07:42 ب.ظ http://www.mebaily.com

مدتها بود داستانی به این کوتاهی و زیبایی نخوانده بودم. دست مریزاد دختر.

عارف پنج‌شنبه 18 فروردین‌ماه سال 1384 ساعت 02:51 ق.ظ

بابام جان آرشیوتو درست کن. همش که من نباید بیام بگم. آخ از دست شما معلما مخصوصا نوع خانومتون.

مجید پنج‌شنبه 18 فروردین‌ماه سال 1384 ساعت 09:21 ق.ظ http://n-a-d-o-n.blogsky.com/

سلام...تلخ بود خیلی هم تلخ...ایشاله همیشه تو شادیها همدیگرو بینیم....میگما گویا با یه داستان نویس توپ ملاقات دارم میکنم نه؟ووووایول بازم میام پیشتون الان دیرمه...ولی میام داستاناتون رو میخونم...ایاشله بقیه شاد باشن...ایام به کام...شاد زی...تاتا

مجید پنج‌شنبه 18 فروردین‌ماه سال 1384 ساعت 09:22 ق.ظ http://n-a-d-o-n.blogsky.com/

راستی اگر وبلاگ منو قابل دوسنتید برای تبادل لیبک اطلاع۸ بدید..ممنونم ...شاد باشی

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 18 فروردین‌ماه سال 1384 ساعت 12:51 ب.ظ

سلام
خوبی ....

مهدی خاطره پنج‌شنبه 18 فروردین‌ماه سال 1384 ساعت 12:59 ب.ظ http://khaterehmordab.blogsky.com

سلام
من یه بار قبلا براتون نوشتم که چیکارکنید اما حالا بروبه این آدرس:
www.blogsky.com/about_weblog.asp
مطمئن باش باز می شه همان شکل خودنویس که گفتم میاد
اگه آپ کردی به منم خبربده فعلا... مهمون اومد ....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد