گفتا ز که نالیم ؟

من چی دارم بگویم  وقتی آقا دستش را روی سر پسربچه‌ی تازه یتیم شده‌ی یکی از قربانیان حادثه‌ی سقوط هواپیما می‌کشد و می‌گوید: انشالله بزرگ می‌شوی و جای پدرت را می‌گیری و آنوقت مادرش بغض می‌کند و می‌گوید:  " آقا برای ما دعا کنید!"

من چی دارم بگویم جز آنکه بروم و این شعر کتابهای کودکیم را زمزمه کنم تا برسم به مصرع پایانیش!

روزی ز سر سنگ عقابی به هوا خاست .........

 

 

نظرات 13 + ارسال نظر
بیلی و من جمعه 23 دی‌ماه سال 1384 ساعت 10:32 ب.ظ http://www.mebaily.com

سلام مهتاب جان، شما خودت خوبی؟

حامین جمعه 23 دی‌ماه سال 1384 ساعت 10:33 ب.ظ http://Haminpersia.persianblog.com

متاسفانه و شوربختانه و بدبختانه از ماست که بر ماست! مهتاب متاسفم...

نثرما جمعه 23 دی‌ماه سال 1384 ساعت 10:35 ب.ظ http://nasrema.blogspot.com

لابد اینطوری را بیشتر دوست داریم. نه؟

رها جمعه 23 دی‌ماه سال 1384 ساعت 10:43 ب.ظ

سلام مهتاب جون ...

فکر کنم ما هم باید بگیم انشاالله ...

سیاورشن جمعه 23 دی‌ماه سال 1384 ساعت 10:54 ب.ظ http://siavarshan.blogsky.com/

سلام مهتاب عزیز! من هم چیزی ندارم بگویم ...منظور آقا جای پدر در هواپیما بوده ؟

مهتاب جمعه 23 دی‌ماه سال 1384 ساعت 10:58 ب.ظ

سیاورشن عزیز اتفاقا همان لحظه که گفت من هم به این نکته ای که گفتی فکر کردم!
بزرگ شی خودم شهیدت کنم پسر..... همچین ضرب المثلی داشتیم تا حالا؟!

نرگس جمعه 23 دی‌ماه سال 1384 ساعت 11:37 ب.ظ

ای بابا ....انشالله قبل از اینکه بزرگ بشه خدا حق پدرش رو از همینا میگیره

روزنه شنبه 24 دی‌ماه سال 1384 ساعت 07:58 ق.ظ

آقا منظورتون حضرت آقا صلوات الله علیهم هستند دیگه!!

لاله شنبه 24 دی‌ماه سال 1384 ساعت 02:21 ب.ظ

بابا شاید گفته آقا واسه ما هم دعا کنید که یه شوهر خوب دیگه گیرمون بیاد چرا اینقدر منحرف فکر می کنید؟‌:))

امید شنبه 24 دی‌ماه سال 1384 ساعت 06:58 ب.ظ http://tofanmusic.mihanblog.com/

سلام . امیدوارم که خوب باشید . خوشحال میشم سری به من بزنید . امید

کدوم راه یکشنبه 25 دی‌ماه سال 1384 ساعت 12:18 ق.ظ http://kodomrah.blogfa.com

سلام.
میدونی دماغ وقتی به یه شیشه می چسبه چه جور دیده میشه ؟
همونجوری باید دیده بشه!!
شما من یا هر کس دیگه نباید انتظار داشته بشه این مملکت درست بشه .
هرگز.
هرگز.
وبلاگ خوب و سرحالی دارین

باران یکشنبه 25 دی‌ماه سال 1384 ساعت 04:08 ب.ظ http://www.bademosemi.persianblog.com

سلام.نوشته هات قشنگن.من که مشتری شدم.خوب باشی

آونگ خاطره های ما یکشنبه 25 دی‌ماه سال 1384 ساعت 08:34 ب.ظ

سلام گل من .
خوبی؟
کدوم دستش رو کشید؟
دست متبرک به بمب را؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد