و من

چقدر

بی‌ چاره‌ام ...

که از تو

به تو

پناه می‌آورم!

از تو

به تو

شِکوه می‌کنم!

 

و نیمه‌شب

از آغوشی که

نصیبم نمی‌شود

به آغوش خیال تو

غلت می‌زنم...

نظرات 13 + ارسال نظر
آونگ خاطره های ما یکشنبه 27 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 12:27 ب.ظ

سلام
چه زیبا :)

خوبی مهتاب جون ؟

الهه تنهایی یکشنبه 27 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 12:27 ب.ظ http://www.myheaven.blogsky.com/

مهتاب جان حرف دل منو زدی .
و من چقدر بی‌چاره هستم ...
که از تو به تو پناه می‌آورم! (تو : یک دوست بی وفا و بی انصاف)

مهتاب جان به من سر بزن خوشحال میشم.
موفق باشی.

1001روزنه یکشنبه 27 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 12:31 ب.ظ

هیچی بذهنم نمیاد.
این خیال برا من که سم شده.

حامین یکشنبه 27 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 03:12 ب.ظ http://Haminpersia.persianblog.com

منو به یاد بدبختی ها و بیچارگی های خودم انداختی!!

نرگس یکشنبه 27 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 11:22 ب.ظ http://azrooyesadegi.blogsky.com

ای بابا...اینجوری باشه که همه بدبختیم دی:)))))))))))))))
قشنگ بود مرسی...

صفورا هنرمند یکشنبه 27 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 11:31 ب.ظ

لهجه ات خیلی ضایع بید!!
... ایی که تو گفتی یعنی چه؟؟!!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ببخشید میشه بیشتر در باره آغوش و از این صوبتا توضیح بفرمایین. آخه خانوم ما آخر کلاس نشستیم صدای شما واضح به گوشمون نمیرسه!!
میشه یه بار دیگه مطلب رو از اول کلمه به کلمه توضیح بفرمایین....
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
صفورا هنرمند

نازخاتون یکشنبه 27 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 11:52 ب.ظ

مهتاب جانم این چه حرفیه. من خوشحال ترم که اومدم تو رو پیدا کردم.​واقعا که نباید از فوائد "قمپز" عزیز غافل شد! به به چه شعر قشنگیه این که نوشتی:)

آرش دوشنبه 28 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 01:10 ب.ظ http://xak.blogspot.com

ای بابا دلم سوخت

روزنه سه‌شنبه 29 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 10:44 ق.ظ

کامنتت خیلی باحااااااااااااال بود.خیلی خندیدم.

رویا سه‌شنبه 29 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 06:07 ب.ظ http://corocodile.blogsky.com

مهتاب جان سلام. خوبی؟
دلم خیلی گرفته بود اما....
نوشته ات خیلیییییییییییییییییییییییییییی زیبا بود و قابل تامل.موفق باشی و شاد
رویا

تاگور سه‌شنبه 29 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 11:17 ب.ظ

زیبا بود!

...چقدر سخته تو چشمای کسی که عشقت رو ازت دزدیده و بجاش یه زخم همیشگی رو به دلت هدیه داده زل بزنی و بجای اینکه لبریز نفرت باشی حس کنی هنوزم دوستش داری.
چقدر سخته دلت بخواد سرت رو باز به دیواری تکیه بدی که یه بار زیر آوار غرورش همه وجودت له شده...(ادامه دارد)

پ.ن: این یه متن طولانیه که تکیه ای از اون رو یادمه ضمنا نمیدونم از کیه

احمد یکشنبه 4 دی‌ماه سال 1384 ساعت 06:48 ب.ظ http://www.uu.blogsky.com

سلام
وبلاگ زیبایی دارید
در صورت تماییل لینک و لگوی من را در وبلاگتون قرار بدید و به منم خبر بدین تا همین کارو کنم
ممنون
احمد

حمید چهارشنبه 21 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 05:24 ب.ظ

سلام.شعر حاصل شادترین لحظات شادترین انسان هاست.تا به شادی نرسیدین حرف تازهای ندارینُفقط با کلمات بازی می کنید.البته باید اعتراف کنم این کار رو خیلی خوب انجام میدین.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد