وعده دیدار با یک دوست ِ کانادایی هندی الاصل در جده!

فقط یه پیغام کوتاه براش دادم که دارم میام عربستان. چند ثانیه بیشتر طول نکشید که موبایلم به صدا در اومد! به نظرم صداش عوض شده بود ولی خنده هاش همون بودند. دو سال پیش با هم حرف زده بودیم. تنها چیزی که ازش یادم مونده بود همون صدای خنده‌هاش بود. همدیگر رو ندیدیم. دو سه بار هم بیشتر با هم حرف نزدیم. ولی یه حس خوبی این بین هست. گفت که به غیر مسلمونها اجازه نمی‌دهند بیان مکه یا مدینه. گفتم میدونم. نمی‌خواد به خاطر من خودتو بندازی توی درد سر. گفت جده میام دیدنت. پرسیدم کدوم شهر هستی؟ گفت: ریاض.

گوشی رو که قطع کردم روی نقشه فاصله ریاض تا جده رو دیدم. چیزی بیشتر از هزار کیلومتر! باید حس خوبی داشته باشی که یه دوست ندیده، که نه زبانش با تو مشترکه، نه دینش به خاطر دیدن تو این همه راه رو حاضره بیاد. ولی نمی‌دونم چرا این جور موقع‌ها ته ِ دلم غم می‌شینه!

 

نظرات 6 + ارسال نظر
نثرما دوشنبه 6 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 02:49 ق.ظ http://nasrema.blogspot.com

سلام
حالا این داستانه یا واقعیت؟

۱۰۰۱روزنه دوشنبه 6 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 01:11 ب.ظ

این نوشته مهتاب نیست... نه؟

میترا دوشنبه 6 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 03:05 ب.ظ

همدلی از همزبانی خوشتر است . نه بهتر است .نه !خوشتر تر است این بهتر است

نثرما دوشنبه 6 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 05:45 ب.ظ http://nasrema.blogspot.com

سلام بی ریای ای بنده وامانده را به رب ودود برسانید و هنگامی که در مقابل عظمت کبریایش احساس نشاط به شما دست داد بیاد من و خانواده ام لبخند خوشگلی نثار آستان ربوبیش کنید. چندان که حور و سما از عمق لبخندتان به سرور آیند. اگر اشکی سرازیر شد و آن اشک از سر ذوق دیدار هویت معبود بود به یاد من و خانواده ام دستان مملو از صفایتان را چونان گلدسته های خانه اش بالا ببرید و تکان سماع گونه دهید. وقتی ناقوس رحیل به صدا در آمد آنوقت دیگر سفر جدید آغاز گشته پس آن هنگام به یاد دوستان باشید که انها را نیز نسیبی سزد.

لاله چهارشنبه 8 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 12:25 ق.ظ http://roselaleh.net

زیارت قبول عزیزم خدا دیشب پیش من بود ولی نمی دونم چرا هردو مون ساکت بودیم.

امیر چهارشنبه 8 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 01:02 ق.ظ http://khate-kaj.blogsky.com

آخ.گفتیا.ببین چه خدایی داریم که زیارت خودش بهونه می کنه تو ۵۰۰۰کیلمتر بری یه دوستیر ببینی.خدا هیچی از ما نمی خواد .فقط می خواد مثل خودش با صفا باشیم.دوست من ته دلت غم نیست ته دلت صفایی که خدا وقتی دو دوست به هم می رسن بهشون هدیه می کنه .شاید زیارت اصلی همون باشه شاید یه حکمتیه...زیارت قبول منم دعا کن هر چند نمی شناسیم.ولی بهش بگو یکی اینجا با همه گناهاش هر روز می گه خدایا من ببخش...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد