پیش زمینه های ذهنی ما نمی گذارد مطالب را درست گوش دهیم یا بخوانیم. هول می زنیم تا برسیم به جایی که 
خودمان باید حرف بزنیم و نظر بدهیم. مختص گروه خاصی هم نیست. از همین  صغری خانوم که فقط دو کلاس اکابر
خوانده تا  اصغر آقا ی قصاب و حسن بقال بگیر تا  فلان ژورنالیست و  دکتر و مهندس .
انگار کاریش هم نمی شود کرد. عادت کرده ایم . تر ک عادت هم ........
اصلا همین بود که این چند وقت که گهگاه می‌نوشتم وارد هیچ  بحث بخصوصی نمیشدم.  دل نوشته های خودم را
با چند خطی بیان می‌کردم. خواننده هم یا منظورم را می‌فهمید یا نمی‌فهمید. برای من هم فرق نمی‌کرد.
اینجا می آیم تا آرام شوم. از هیاهوی بیرون. از دست و پا زدنهای بی فرجام یا بافرجام! 
به زعم برخی افراد ( نمی خواهم بنویسم دوستان . چون دوست برایم معنای خاصی می دهد) دخترک هم نیستم
که زود از کوره به در روم . افتخاری هم نمیدانم که لقبی به دوشم باشم. چه دکتر باشد چه لقب دیگری. آنها که مرا
می‌شناسند دیده اند که این مهتاب است که به القاب معنا داده نه القاب به او.  سعی هم نکردم کسی را منفعل کنم.
راه درست را هم من نشان نداده ام. "تعادل "  واژه ای نیست که من معنایش کرده باشم. معنایش در خودش هست .
می ماند این که ........
 راستی چند نفر از شما تا به حال در این کنگره ها ، همایشها  ، سمینارها و نشستهای اینجا و آنجا شرکت کر ده اید؟
چند نفر از شما به عنوان ارائه دهنده مقاله بوده اید ؟  چند نفر از شما ترنسپرنتی هایتان را با ذوق و شوق به نمایش
گذاشتید تا حرفتان را بزنید؟ چند نفر از همان هیئتهای ژوری به حرفهایتان درست و حسابی گوش کردند؟ 
 
جز آنکه رنگ جلد پایان نامه تان را بیشتر از مطالب درونش مورد بحث قرار دادند؟   من خیلی در این همایشها بوده ام
  و متاسفانه چیزی جز هدر رفتن سرمایه های  مالی و انسانی  ندیده ام. البته از حق نگذریم نهارهایشان مفصل است!
دیدار دوستان و رفقا هم بد نیست........
 پ. ن :حالا باز هم یک عده ای می آیند و می گویند  سعی کرده ای افراد را منفعل کنی یا طرفدار قانون همه یا هیچ هستی. 
باشد اگر  فکر می کنید راه دیگری پیدا نمیشود تا  قدمهای اصولی تری برداریم، بروید این " شو " های علمی ، سیاسی ،
فرهنگی را برگزار کنید . من هم ناهار خدمت می‌رسم!
 
نظرات 12 + ارسال نظر
سهیل پنج‌شنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 04:00 ب.ظ http://loveyou.blogsky.com

سلام . خوبی . عالی نوشتی . منم آپدیت کردم . درباره آسیب های اجتماعی و مواد مخدر . دوست داشتی بیا .. قربانت ..سهیل از وب لاو یو

نرگس پنج‌شنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 04:25 ب.ظ http://azrooyesadegi.blogsky.com

باید اعتراف کنم وبلاگ خیلی خوبی داری. اولین باره که میام اینجا و اف شدم همه مطالب رو خوندم.از اون نکات ظریف خیلی خوشم اومد و داستان تاکسی و اون پسر بچه که دقیقا چنین اتفاقی واسه دوستم تو تاکسی افتاده بود و یه مادر و بچه ای همینطور رفتارکرده بودن. جالب بود. راستی در مورد این مطلب هم باید بگم که من کاملا باهات موافقم. دلیل نداره برای اثبات بودنمون مردونه رفتار کنیم.زنها درکمال ظرافت میتونن خیلی مقتدرانه تر عمل کنن. راستش من گاهی خیال میکنم این داستان فمینیست رو مردها بوجود اوردن تا زنها رو بیشتر از هدف اصلی دور کنن...

علی پنج‌شنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 04:50 ب.ظ http://joblesss.blogsky.com

سلام
با این که یک مردم ولی از سایتت خیلی خوشم اومد

یه سری به من بزن

یه نظر هم بده...

بای

بیلی و من پنج‌شنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 04:53 ب.ظ http://www.mebaily.com

خانم این‌جا هم از این سمینار‌ها و جلسات زیاده منم همیشه به عشق ناهار و شامش شرکت می‌کنم.

خبرچین پنج‌شنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 05:14 ب.ظ http://khabarchin.blogspot.com/

با تشکر از نصب لوگوی خبرچین.

لکنت پنج‌شنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 11:30 ب.ظ http://sadjad2357.persianblog.com

متوجه منظورتان نشدم و چون هم از واژه دکتر و هم از تعادل استفاده کرده بودم، گفتم شاید سوء تفاهمی پیش آمده؟ در هر حال محرز است که در تایید فرمایشات شما و در جواب دوستان دیگر نوشته بودم و آنها را به تعادل دعوت کرده بودم؛ اتفاقا فکر میکنم یکی از مهمترین ویژگی‌های یک وبلاگ می‌تواند همین ایجاد فضا برای جلب نظرهای موافق یا مخالف باشد.

نه دوست عزیز. نظرات پست قبلی رو بخون . خودتون متوجه میشوید.

همان پری جمعه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 12:08 ق.ظ http://maktoub.blogsky.com

سلام !
این همه فروتنی را از درخت یادگرفته ای؟ و آن همه اعتماد به نفس را از که و یا چه آموخته ای عزیز دل ؟؟
هنوز این پست را نخوندم٬نخوانده هم نظر دادن اشتباه است !نه ؟

همان پری جمعه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 12:23 ق.ظ http://maktoub.blogsky.com

دوباره سلام ! ووووووو ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه! فکر نمی کردم این دو خط جمله این چنین آشفته ات کند ! دوست که نیستم ٬پس لابد یا دشمنم یا مزاحم !!!!!!آره عزیز دل ؟؟؟ آنهایی هم که مرا می شناسند می دانند که گردن من از مو هم نازکتر است ٬حالا شما بفرمایید بشکنیدش !....
به قول خودمون بی خیال این حرفها ! شاید تو اشتباه برداشت کرده ای از حرفهای مکتوب من ٬آجی جون من روم ( رویم ) سیاه ! پس بخند !:)
راستی در این شوهایی که گفتی همیشه ته دیگ نصیب ما شده ! کباب چربشان را نخورده ایم !(متاسفانه یا خوشبختانه ؟؟!!)
یادت نره لبخند پلیز کنی !:)
سبز زی !

من افراد را به دو دسته دوست و دشمن تقسیم نمی کنم که شما اگر دوست نباشید لاجرم دشمن شوید.

هزار و یک روزنه جمعه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 01:39 ق.ظ

یکی اسم سمی نهار اورد کفشهایم کو؟!!

باید وقت بیشتری رو خوندن مطلبت بذارم....

هزار و یک روزنه جمعه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 11:31 ق.ظ

تولدت مبارک آوردیبهشتی:)

لکنت جمعه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 06:37 ب.ظ http://sadjad2357.persianblog.com

سلام؛ از لطفتون سپاسگزارم... طبیعی است که موجب انفعال شده باشید، مبحثی است جنجال برانگیز؛ به نظرم مهم این است که آنهایی که نظر دیگری دارند حسن نیت‌تان را درک کنند.

دوباره لکنت جمعه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 06:39 ب.ظ

راستی تولدتونه؟ مبارکه...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد