انگار که همه اش یک بازی است.  سرفه هایم بیشتر شده . نفسهایم سنگین تر ..... و این معده ی لعنتی با رگهای متورم رویش! شکمم دوباره آب می آورد . باد می کند. دکترها مثلا می آیند و  آبش را می کشند. جای سوزنهایشان هم مثلا درد می گیرد. وجودم از درد به هم می پیچد......... کاش این پرده ی آخر باشد !

نظرات 7 + ارسال نظر
مهدی دوشنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 12:14 ب.ظ http://mahdipanahi.blogsky.com

سلام

نگران نباش
پاچه هایم را بالا زده ام
تا فرق میان رعیت و عاشق معلوم نشود

بیلی و من دوشنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 12:21 ب.ظ http://www.mebaily.com

سلام با کامنتی که نوشته بودید کاملا موافقم. ایکاش دیگران هم به جای دعوا با یگدیگر در مورد گفتگو می نوشتند. زنده باشی دختر.

روزبه دوشنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 01:36 ب.ظ http://roozbeh.net/goftarenik

نوشته هاتون رو خوندم خیلی زیبا و صمیمی بودن خصوا اون مطلبتون در باره نظری از گزیده نویسیس خیلی خوشم میاد خودم هم در وبلاگ دیگرم همچین کاری می کنم www.1zaghart.blogspot.com

موفق باشید

مهران سه‌شنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 01:10 ق.ظ http://www.mehran1357.persianblog.com

نمی‌فهمم، یعنی چه؟ ببخشید، سلام. ژیلات رو خوندم و این آخری رو هم. خیلی تهرونیه حال و هوای نثرت. برمی‌گردم همه رو می‌خونم. عجیبه که تا به حال ندیده‌بودمت. قدرتمند می‌نویسی.

مهدی سه‌شنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 12:19 ب.ظ http://mahdipanahi.blogsky.com

ممنون اومدی
یه دلر سیر خندیدم
بازم ممنون

لکنت سه‌شنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 03:57 ب.ظ http://sadjad2357.persianblog.com

سلام دخترم. من هم مثل بقیه این متن آخری را جدی نمیگیرم... امیدوارم که اتفاقی نیفتاده باشد. ضمنا کامنتی که برایم گذاشتید و غلط املایی گرفته‌اید یک فعل کم داشت؛ لاجرم اینگونه می‌خوانمش: "آقا اون مرسده‌اس است، نه مرسدس". ضمنا من هم منظورم همین بود: مرسده‌اس با لهجه‌ی دروزی‌های آلمان یا مرسدس با لهجه‌ی لری خودمان!

تامی سه‌شنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 06:05 ب.ظ http://barname.blogsky.com

سلام فکر کنم کدهاتو دست کاری کردی چون آرشیوت نمایش داده نشده

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد