آلترناتیو !

صدای جیغ حبه انگور ،  شنگول و منگول رو نصفه شبی کشوند توی اتاق خانم بزی. طفلکی از ترس زبونش بند اومده بود. هق هق بلندی کرد و گفت که خواب دیده آقا گرگه گلوی مامانشو گرفته توی دهنش.  می گفت صدای نفسای گرگ بدجنس اونقدر نزدیک بود که نمیدونه خواب بوده یا بیدار؟

خانم بزی در حالی که سعی میکرد گلوشو یه جوری از دید بزغاله ها قایم کنه دستی به سر حبه انگور کشید و گفت : بخواب عزیزکم. همه چیز رو به راهه . من پیش توام. دیگه لازم نیست از عمو گرگه بترسی !

حبه انگور هنوز نمی فهمید  داره خواب می بینه یا بیداره؟ مامان بزی داره چی میگه ؟ راست راستی این همون مامان بزی خودشونه که به گرگ سیاه بدجنس میگه عمو ؟ این همون بز ِ زن ...  زن...... اِ ... اِ .......  پس زنگولش کو؟؟؟؟  بچه ها به پاهای مامان بزی خیره شدند!  جای زنگوله یه زنجیر دور پای خانم بزی بود که شکلکایی بهش آویزون بود. شکل یه بز ، یه قلب  ،  یه گرگ !

نظرات 14 + ارسال نظر
[ بدون نام ] یکشنبه 7 فروردین‌ماه سال 1384 ساعت 10:49 ب.ظ

پس بالاخره خانم بزی هم یه آلترناتیو پیدا کرد!!!

[ بدون نام ] دوشنبه 8 فروردین‌ماه سال 1384 ساعت 02:12 ق.ظ

سلام
از نظر ادبیات داستانی خیلی قشنگ بود ولی خوب نتونستم آخرشو بفهمم کاش داستان یه سطر دیگه هم داشت
رحیم

مهدی خاطره دوشنبه 8 فروردین‌ماه سال 1384 ساعت 12:50 ب.ظ http://khaterehmordab.blogsky.com

سلا م
متن زیبایی بود لذت بردم مرسی
یه دستی به سرمابکش شاید ماهم بتونیم بنویسیم ممنون

[ بدون نام ] دوشنبه 8 فروردین‌ماه سال 1384 ساعت 01:06 ب.ظ http://khomeiran.blogsky.com

سلام
همانطور که انتظارداشتم قشنگ بود
تقریبا همیشه برای بقا عده ای دنبال آلترناتیو می گردند
به نظرم عجیب نیست یاحق

ساهیک دوشنبه 8 فروردین‌ماه سال 1384 ساعت 09:32 ب.ظ http://www.tabar.blogsky.com

مهتاب عزیز..قصه گوی ما ازداستان های کوچکت لذت میبرم.
برایت آرزوهای سرشاردارم...موفق باشی..

راز گل سرخ ... دوشنبه 8 فروردین‌ماه سال 1384 ساعت 09:47 ب.ظ http://www.gole-gham.blogsky.com

سلام سال نو مبارک
داستانات خوبه و اصول داستان رو رعایت می کنی
برایت آرزوی موفقیت می کنم فقط یه چیز میگم: نذار این عادت به نوشتن رو ترک کنی چون مثل من میشی
خوشحال میشم بهم سر بزنی
یا حق

مهتاب دوشنبه 8 فروردین‌ماه سال 1384 ساعت 11:15 ب.ظ

دوستان عزیز :
قصه گویی کسی مثل من طبابت بعضی بقالها را می ماند! من نه رشته تحصیلیم در این زمینه بوده و نه هیچ ادعایی در این زمینه دارم ونه میتوانم داشته باشم. بخدا شکسته نفسی و لوس کردن هم توی کار من نیست. میخواهید بدانید از رییس گروهمان بپرسید که هیچوقت جلویش کوتاه نیامده ام . چون از علم خود در زمینه کاریم نسبت به همکارانم آگاه هستم.
این همه برای این بود که بدانید اینها نوشته های دل کسی است که تحصیلات ادبیش همان وقایع دور و برش میباشد. حرف دلش را هر جور که خواست میزند بدون دانستن عروض و قافیه. شعر هم میگوید هر از گاهی که البته اگر بشود اسمش را شعر گذاشت. ممنونم که می آیید و میخوانید و نظر میدهید. اینها مایه دلگرمی است تا بتوانم نوشتن را ادامه دهم. تصمیم گرفته ام بیشتر مطالعه کنم. شاید روزی بتوانم آنطور که دلم میخواهد بنوسم.

[ بدون نام ] سه‌شنبه 9 فروردین‌ماه سال 1384 ساعت 12:19 ق.ظ http://khomeiran.blogsky.com

دوباره سلام
نمیدانم با خانم غاده سمان نویسنده وشاعره معاصر سوری چقدر آشنایی دارید چون بادیدن متنها وصحبتهایتان بی اختیار یاد او می افتم البته نوشتن صریح بهایی بس گزاف دارد .
موفق وموید باشی یاحق

یه مرد امیدوار سه‌شنبه 9 فروردین‌ماه سال 1384 ساعت 11:13 ق.ظ http://moodi.persianblog.com

چقدر جالب نوشته بودین. من تازه با وبلاگ شما آشنا شده‌ام. ضمنا خواندن وبلاگ شما به هیچ عنوان وقت آدمو نمی‌گیره. باعث گذران درست وقت می‌شه. امیدوارم همیشه سلامت و امیدوار باشین.

بیلی و من سه‌شنبه 9 فروردین‌ماه سال 1384 ساعت 11:57 ب.ظ http://www.mebaily.com

مهتاب جان سلام ببخشید من تمام آخر هفته گرفتار بودم. کارگاه موسیقی بود و استاد مجید درخشانی از ایران آمده بودند و تقریبا میشود گفت نبودم. ضمنا مجید درخشانی وبلاگی هم دارد به اسم خودش در وبلاگشهر. لینکش در وبلاگم هست. این آخرین جمله هم عجب زیبا بود آدم را بفکر می برد.جای زنگوله یه زنجیر دور پای خانم بزی بود که شکلکایی بهش آویزون بود. شکل یه بز ، یه قلب ، یه گرگ !

نثرما چهارشنبه 10 فروردین‌ماه سال 1384 ساعت 12:44 ق.ظ http://nasrema.blogspot.com

این کوتاه داستان باید همسن جا خاتمه می یافت وگرنه این اثر گذاری را نداشت. ممنون. من از این تکه ها بسیار دوست دارم.

شراره چهارشنبه 10 فروردین‌ماه سال 1384 ساعت 08:53 ق.ظ http://www.asberoyaha.blogsky.com

سلام ببخشید من یه مدت نبودن سر بزنم .......خیلی قشنگه خیلییییییییییییی.......پیش منم بیا ........یا حق

مهدی چهارشنبه 10 فروردین‌ماه سال 1384 ساعت 02:24 ب.ظ http://mahdipanahi.blogsky.com

سلام
مثل همیشه از متن زیبیی که نوشتین لذت بردم
می تونیم باهم تبدل لینک کنیم
موفق باشید

راز گل سرخ پنج‌شنبه 11 فروردین‌ماه سال 1384 ساعت 02:07 ق.ظ http://www.gole-gham.blogsky.com

سلام
خوشحال شدم وقتی دیدم بهم سر زدی
می دونی آخه منم یه زمانی مثل تو می نوشتم ولی حالا دچار تنبلی شدم
امید وارم بازم ببینمت
یا حق

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد