سر سبزترین بهار تقدیم تو باد ......


 
اصولا انتظار کشیدنو دوست ندارم اما این یکی تقریبا برای همه دلچسبه .  دبیرستان که بودیم ، از یکی دو ماه مونده بود به عید گوشه ی سمت چپ تخته  هر روز یه عدد به چشم میخورد . هر روزی که میگذشت یکی ازش کم میشد. تا میرسید به لحظه ی موعود. نمیدونم این چه شوقی بود که برای گذشتن روزها و لحظه ها داشتیم !  اون روزها هم گذشت ، همونطور که این روزها دارند به سرعت میگذرند . خدا کنه آخر راه که میرسیم ، رو مونو که برمیگردونیم تا راه طی شده رو نگاه کنیم ، بتونیم  پیش خودمون سرمون رو بالا نگه داریم  ..........

نمیدونم چرا این روزا یاد خانم کتابفروش افتادم. کلاس اول دبستان که رفتم ، همون روز اول یه دفترچه پر از نوشته هام با خودم برده بودم. قبل از رفتن مدرسه تمام الفبا رو یاد گرفته بودم . کلاس بندیمون که کردند ، من افتادم توی کلاس خانم کتابفروش. ولی یه روز بیشتر توی اون کلاس نبودم. چون فرداش گفتند اشتباه شده و باید برم توی کلاس خانم پوریان. هنوز نگاههای اونروز خانم کتابفروش یادمه . دوست نداشت از کلاسش برم. آخه همون روز اول دفترمو نشونش داده بودم. از همون روز اول مهر ، مهرش یه جورایی به دل منم افتاده بود. همیشه یه روسری بلند سرش میکرد که زیر چونه شو سنجاق زده بود . با یه پیراهن مردونه و یه شلوار لی. خوب این تیپ برای اون روزا که هیچکس حجاب نداشت خیلی بود. یادمه روزای جشن که میشد ، توی دفتر میموند و نمی اومد توی مراسم.  معنی اینا رو اون روزا نمی فهمیدم.  چند سال پیش از طریق دوستام فهمیدم که خانم کتابفروش دیگه بین ما نیست.  آخه هنوزم نمیخواست توی مراسم شرکت کنه !  من از سیاست چیزی نمیدونم . من از آزادی چیزی نمیدونم. فقط دیدم که خانم کتابفروش اونروزا بود ولی این روزا نیست ! ........ جای تمام کسانی رو که برای آزادی من و تو تلاش کردند ( صرفنظر از اینکه چقدر موفق بودند ! )  موقع سال تحویل خالی کنیم.

                     

نظرات 10 + ارسال نظر
عشق تیره شنبه 29 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 06:52 ب.ظ http://dark-love.blogsky.com

سلام
سال نو مبارک
وبلاگ خوبی داری
به ما سر بزن
بای

بیلی و من شنبه 29 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 07:05 ب.ظ http://www.mebaily.com

سلام نمیدانم این چندمین بار است که عید را به شما تبریک میگویم بهرحال بازم عیدت مبارک ما هم چه در دوران مدرسه و چه دبیرستان همینکه روز اول مهر وارد کلاس میشدیم قدبلندترین کلاس می رفت اون بالا ی تابلو که قد کسی بش نرسه تا ژاکش کنه مینوشت ۱۸۴ روز مانده به عید انگار چیزی تغییر نکرده

نثرما یکشنبه 30 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 12:36 ق.ظ http://nasrema.blogsot.com

سلام بر شما!
عن قریب تحویل می شود.
مبارک و پر برکت باشه.

[ بدون نام ] یکشنبه 30 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 01:41 ق.ظ

منم سال نو رو تبریک میگم.

[ بدون نام ] یکشنبه 30 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 12:04 ب.ظ http://khomeiran

سلام
سال نو برشما مبارک
چندخط ازقطعه گارسیا لورکا جهت عیدی تقدیم شما:
پنجره مهتابی رابسته ام
چراکه نمی خواهم زاری های دیگران رابشنوم
بااین همه ،
ازپس دیوارهای خاکستری
هیچ چیز به جز زاری نمی توان شنید
یاحق

مهتاب یکشنبه 30 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 12:57 ب.ظ

مرسی از عیدی قشنگت

[ بدون نام ] دوشنبه 1 فروردین‌ماه سال 1384 ساعت 09:53 ق.ظ

سلام
عید مبارک

تبریزی دوشنبه 1 فروردین‌ماه سال 1384 ساعت 10:12 ب.ظ http://sadjad2357.persianblog.com

سلام. سال خوبی داشته باشید.

ساهیک چهارشنبه 3 فروردین‌ماه سال 1384 ساعت 04:31 ب.ظ http://www.tabar.blogsky.com

مهتاب خانم درود به به چه سفره قشنگی جای من خالیه سر این سفره......همیشه سبزوبهاری باشی عزیزم...

مهدی و هدا یکشنبه 7 فروردین‌ماه سال 1384 ساعت 10:41 ق.ظ

سال نو مبارک
انتظار و آزادی دو مقوله ی لازم وملزومند به امید آزادی اکبر گنجی ها

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد