آخه عزیز دلم ، گلم ، خوکشلم ،‌دیوونه ی من ، الهی لپتو بکشم ........

اگه من اینا رو اینجا می نویسم واسه اینه که مطمئنم سارا نمیاد بخوونه .   

نه ! خوشم میاد همنشینی با من تو رو هم گند بزن کرده !! رو دست استادت هم که بلند میشی !!............

( سارا هیچی نمیدونه خنگ لپ کشونی من ! )
*************************************

نه .. قاطی نکردم . به سرم هم نزده . به همین زودی هم همه چیو فراموش نکردم. همه تلاشمو امروز هم کردم ولی باز همون جواب رو شنیدم. همون نه . همون نمیشه کاری کرد. همون مهلت کوتاه ....... گریه هامو کردم. بازم گریه میکنم ولی یه تصمیم گرفتم . اینکه محکم باشم و به اون که داره ذره ذره آب میشه با تموم توانم نیرو بدم. شاید فردا شب برم پیشش . میدونم خیلی سخته سارا رو بغل کنم و به روی خودم نیارم. از همین حالا قلبم داره تیر میکشه. ولی باید این کارو بکنم . به خاطر اون . به خاطر خواهرم که یکه و تنها این همه بارو داره روی شونه های خسته اش میکشه. به خاطر اون مرد آروم و نازنینی که میگن یه چند وقتی بیشتر مهمونمون نیست. خدا کنه بتونم . میخوام این چند روزه که پیشش هستم مثل قدیما باشیم. بخندیم. تا نصفه شب حرف بزنیم.
خدا جون .. آخه من چه جوری یادم بره اون روز سحرو که تا دم ماشین اومد بدرقه ام. چه جوری یادم بره روزی رو که اونهمه بالا پایین رفت واسه گرفتن گواهینامه من؟ .........چه جوری .........چه جوری........؟
بیچاره خواهرم ...... من اینجا دارم گریه میکنم. می نویسم . خودمو خالی میکنم . اون داره از تو آب میشه. نباید به روی خودش هم بیاره...  به خاطر اونم که شده باید این چند روزه رو محکم باشم. خدایا خیلی سخته ... چشم امیدم فقط به توست ...........

نظرات 1 + ارسال نظر
لاله دوشنبه 19 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 02:41 ق.ظ

خوب کاری می کنی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد