دیروز یک مقاله برای یک ژورنال خارجی فرستادم.  بیشتر از یک سال بود که آنرا نوشته بودم و از خاطرم رفته بود که کامل است یا نه؟ از آنجا که حال کامل کردنش را نداشتم ، همانجور مانده بود در کشوی میزم.  تا بالاخره دیروز به خودم جرات دادم و آنرا نگاه کردم، دیدم ای بابا این را که می شد همینجوری هم فرستاد. این بود که اطلاعاتش را کمی کاملتر کردم و از طریق نت آنرا فرستادم.

مقاله اول را هم دور از چشم استادم به همین طریق فرستادم  ، وقتی فهمید از دستم عصبانی شد . آنقدر که باعث شد یک ترم دیرتر دفاع کنم. و هنوز هم آثار آن یک ترم اضافه در حقوق اینجانب مشاهده می شود!!

جالب است که وقتی فهمید آنرا online فرستاده ام ، کلی توپ و تشر کرد که آنها اینطوری قبول نمی کنند . آخر زمان دانشجویی آنها با روشن کردن آتش و فرستادن دود به هوا به یکدیگر اطلاع می دادند که ما یک مقاله جدید نوشته ایم ، یک چاپار بفرستید تا آنرا برایتان بیاورد!! . وقتی هم که جواب مقاله آمد که  بعضی از قسمتها ( که بر اثر  PDF  نکردن فایلها حذف شده بود )  باید کامل شود ،‌استاد گرام که در کانادا هم تحصیل کرده بودند و بماند که چقدر به ما پز می دادند که آنجا چها که نکرده اند و ما حالا حالاها باید برویم و بوق بزنیم  ، نامۀ داوران را اینگونه ترجمه کردند که کاری که برای آنها فرستاده بودم ناقص بوده است و من باید آزمایشات بیشتری را انجام می دادم.

(‌ آی آدم لجش میگیره که اون لحظه هیچی نباید بگه که بابا تو چقده خنگی ، کی به تو دکترا داده ) . رویه بدین منوالست که همزمان با جواب Email ، یک نسخه هم با پست می فرستند و وقتی بعد از چند وقت پستچی نامه را به من دادو  من مقاله رسیده شده به دست آنها را دیدم ، فهمیدم تمام اندیسها جابجا شده است و شکلها هم درست و کامل نیست. اینست که به شما توصیه اکید می شود اگر برای جایی خواستید مقاله بفرستید حتما آنرا PDF  کنید . زیرا مملکت آنها که آنقدر گل و بلبل نیست که همه از   همین windows های ما استفاده کنند.

حرف و حدیث راجع به این اساتید گرام بسیار است ، آنقدر که بعد از اینهمه  دود چراغ خوردن تازه فهمیدیم که ای بابا ول معطلیم !!  و به قول شاعر " یک سال اگر خدمت بقال نمودی   اکنون به این رنج گرفتار نبودی "  . اگر  سلمانی کرده بودیم اوضاعمان بهتر از این بود!

باز هم این مملکت گل و بلبل خودمان ! هنوز جای شکر دارد. دیروز دعوت نامه ای از کشور دوست و برادر روسیه به دست اینجانب رسید که در آن نوشته بود اگر خواستید برای تحقیقات اینجا بیایید ، قدمتان روی چشم و در عوض ما ماهیانه چیزی حدود 150000 تومان تقدیم شما می کنیم. آنوقت من برایشان نوشتم که با این حقوق چه می شود کرد؟ و آن پروفسور گرامی در جواب نوشتند :" این حقوق کفاف گرسنه ماندنتان در اینجا را هم نمی دهد!" .

این بود که ما باز هم سر جایمان نشستیم و گفتیم هر چه باشد در مملکت خودمان حقوقمان کفاف گرسنه ماندمان را که می کند!!

 

یک خبر مسرت بخش هم داشتیم . و آن اینکه آن دوست هندی ما دستیار تولید یکی از شبکه های بزرگ هندوستان شده است و دیگر " پور ژورنالیست " نیست. و باید از دهلی به بمبئی ( یا به قول خودشان  Mumbai ) برود. حالا بهتر است ، آخر بیشتر کنگره ها را در بمبئی برگزار می کنند و اگر روزی خواستیم به مملکت آنها برویم ، می توانیم او را بیشتر تر ببینیم  و شاید هم پارتی ما شد و ما چند فیلم هندی هم بازی کردیم !!!
( آ  آ  آ  آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآ  جانِ جانا  مِنا چونگی ای ای ای  ایییییییییییی )

 

 

یک خبر بیجه هم اینکه ما هنوز توی تـَرکیم !  اینجوریست دیگر . بعضی مواقع باید دست و پاهای خودت را ببندی تا کمی آدم شوی و ما رفته ایم تا آدم شویم .

دیروز از اون شکلاتها که مثل شیر پاکتی سه گوش است خریدم . از همانها که توی جعبۀ تولدت بود و میدانم تو هنوز آنها را نخورده ای!  مزۀ عیدهای دوران کودکیم را می داد..........


~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
خیلی بعد از تحریر :
 

دود از همه جایت بلند می شود وقتی که به گمانِ خودت در خانه نشسته ای و  حقوقی هم دریافت نمی کنی ، بعد یکی از دانشجوهای فوق لیسانس که برای دکترا می خواهد آماده شود به تو تلفن میزند و  می گوید که در فلان کلاس کنکور ثبت نام کرده است و استادش هم شخص "شما " هستید !!!!!!  من هر چه علامت تعجب هم بگذارم کفایت نمی کند. لطفا خودت درک کن که اگر من الان نشسته ام اینجا و اینها را می نویسم ، به این علت است که پاسی از شب گذشته و دستم به هیچ جا بند نیست که بروم و بپرسم علتِ این کارشان چه بوده است ؟؟؟

حالا خدا را شکر که این دانشجو من را می شناخته ، و گرنه بعید نمیدانستم همان خانم "ج"  که وصفش در پست قبلی آمد را به جای من بفرستند و جای بنده قالب کنند.  اینهم از side effect های محبوب دانشجویان بودن !!

 

 

 

 

نظرات 3 + ارسال نظر
[ بدون نام ] دوشنبه 9 آذر‌ماه سال 1383 ساعت 12:37 ب.ظ http://jazireh

سلام. از خوندن وبلاگت لذت بردم. مطالبی که جدیدا می نویسی از مطالب ماههای پیشت جالبتره! موفق باشی.

مهتاب دوشنبه 9 آذر‌ماه سال 1383 ساعت 02:39 ب.ظ

دوستِ عزیزی که با نام جزیره برایم کامنت گذاشتید و من را مورد لطف قرار داده اید. راستش ما ذوقکی شدیم و گفتیم تشکرات بیجۀ مان را به شما اظهار کنیم. ذوقکی شدنمان هم بیخود نیست . دلیل دارد. دومیش اینکه ، نشان می دهد ما در تصمیمات جدید بلند مدتمان که گرفته ایم داریم پیشرفت می کنیم و سوم اینکه نشان می دهد این خانه نشین شدنِ ما مزایایی هم همراه داشته است. دلیلِ اولش را هم فقط خودِ جزیره می داند.
اصولا ما از هر چه جزیره است ، خوشمان می آید. حالا می خواهد جزیرۀ راست راستکی باشد ، می خواهد یک دوست باشد و یا آهنگی از سیاوش قمیشی !

خشایار سه‌شنبه 10 آذر‌ماه سال 1383 ساعت 07:52 ق.ظ http://skyblog.blogsky.com

سلام!
مرسی از لطفت. از وبلاگت خوشم اومده. و می بینی که لینکت رو هم گذاشتم!
موفق باشی.
بدرود!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد