میعاد
احمد شاملو

در فراسوی مرزهای تنت تو را دوست می دارم

آینه ها و شب پره های مشتاق را به من بده
روشنی شراب را
آسمان بلند و کمان گشاده ی پل را
پرنده ها و قوس و قزح را به من بده
و راه آخرین را
در پرده ای که می زنی مکرر کن

*

در فراسوی مرزهای تنم
تو را دوست دارم

در آن دور دست بعید
که رسالت اندام ها پایان می پذیرد
و شعله و شور تپش ها و خواهش ها
به تمامی
فرو می نشیند
و هر معنا قالب لفظ را فرو می گذارد
چنان چون روحی
که جسد را در پایان سفر
تا به هجوم کرکس های نهانش وا نهد
در فراسوهای عشق
تو را دوست می دارم
در فراسوهای پرده و رنگ

در فراسوهای پیکرهایمان
به من وعده ی دیداری بده

 

نظرات 3 + ارسال نظر
پوریا دوشنبه 19 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 01:11 ق.ظ http://tanboor.blogsky.com

هیچی نمیتونم بگم.

اونی که... جمعه 23 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 12:22 ق.ظ

ا بابا ...

هولو جمعه 23 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 12:25 ق.ظ http://www.hooloo21.persianblog.com/

یه وقت نچایی آبجی؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد