کم اوردم....... بریدم ....... کم اوردم...کم اوردممممممممممممم

نظرات 1 + ارسال نظر
ساسان شنبه 23 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 08:09 ق.ظ

مهتاب جان
سلام......
خیلی خیلی از لطفت ممنونم
چقدر ساده و راحت می نویسیِ
من قطره های اشکت رو
توی نوشته های( نانوشته ات) بخوبی حس می کنم
ولی کاش بجای دونه های اشک میشد
خنده های دوستانه رو دید
گل لبخند روی لب ها
چه قشنگت می کنه

می دونم زندگی بی مزه میشه
اگه گریه هارو از اون بگیرن
می دونم که خنده حال خوب میخواد
ولی مهتاب عزیزم
خود مهتابم اگه پشت بکنه
فقط هم گریه کنه
دیگه هیچ دلداده ای
پیش مهتاب نمی یاد
اگه مهتاب نباشه چه بد میشه
لابد آسمون همش گریه میشه
چه بد میشه

اگه مثل من تو هم
مهتابو دوستش داری
پا شو از نو زندگی رو آغازش کن
پا شو با یه دسته گل
از بوسه هات
باغ زندگی رو پر بارش کن
مگه میشه تو قفس موند و ترانه های عاشقانه خوند؟
مگه میشه ؟
میشه آسمونو دید ولی پرواز نکرد ؟
میشه مهتاب بمونه پشت یه ابر ؟
مگه مهتاب نباشه !
مگه مهتاب نباشه !
..................
نگی چقدر زیاد نوشتم !
خودت خواستی بنویسم
کاش منم بلد بودم
با یه سطر احساسمو
جاری کنم
دوستت
ساسان

ساسان عزیز سلام
ممنون از نظرت و نیز ای ـ میلت...... هر جور راحتتری نظرت رو بنویس .. من حرفای دلم اپنه !!!! چیزی واسه قایم کردن ندارم... هر روز احساسی که دارم رو حتی شده توی یه خط می نویسم....اگه بقیه خوندن که لطف دارند . اگه هم نه که من بازم برای خودم می نویسم........ بازم بنویس. ممنون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد