میگی عاشق بارونی ولی وقتی بارون میاد چتر میگیری دستت
میگی عاشق برفی ولی طاقت یه گوله برفو نداری
میگی پرنده ها رو دوست داری ولی میندازیشون توی قفس
میگی عاشق گلی ولی راحت از شاخه جداش میکنی
انتظار داری نترسم وقتی میگی دوستم داری



نظرات 2 + ارسال نظر
کریم سه‌شنبه 12 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 03:09 ب.ظ http://www.jahanshahr.persianblog.com

دلواپس مباش
حرف به حرف آوازت را از لرزش لب هایت می خوانم،
نمی خواهد که صدایت را بلند کنی
که فریاد عشق ات را بشنوند:
صدای ازدحام خیابان ها اجازه نخواهند داد
تو سرود مهربانی ات را به گوش دیگران برسانی!
همین که من بفهمم کافی است،
شعر من همواره از زبان تو سخن خواهد گفت!

ساسان پنج‌شنبه 21 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 08:41 ق.ظ

سلام
خیل متن قشنگی بود
ولی
اگه همه ی پرنده ها تو قفس بودن
اگه همه ی گلها چیده بودن
اگه همه از بارون بدشون می یومد
اگه تو نبودی ما نبودیم
اگه دل نبود و اشک نبود
عاشقی هم دروغ بود
اگه بگم دوستت دارم
تو هم بگو دوستت دارم
...........
باز هم بنویس
باز هم می نویسم
ساسان

سلام غریبه ! حرفات با دلم آشنا بود......بازم بنویس

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد